شاید از میان بزرگان شعر معاصر هیچ کس تک جملاتش مانند سهراب دستمایه خطاطان و نویسندگان قرار نگرفته باشد. قبل از اینکه قسمتهایی از اشعار این شاعر رو براتون بنویسم می خواستم پیشنهاد کنم که شعر " پیامی در راه " و"سوره تماشا " رو حتما بخونید. بقیه سروده ها به اندازه کافی معروف هستند . --- تا شقایق هست زندگی باید کرد --- زن زیبایی آمد لب آب آب را گل نکنیم روی زیبا دو برابر شده است --- هر کجا هستم باشم آسمان مال من است --- من اناری را می کنم دانه و به دل می گویم خوب بود این مردم دانه های دلشان پیدا بود --- بهترین چیز رسیدن به نگاهی ست که از حادثه عشق تر است --- زندگی حس غریبی ست که یک مرغ مهاجر دارد ---
من در این تاریکی
فکر یک بره روشن هستم
که بیاید علف خستگی ام را بچرد
---
آسمان پر شد از خال پروانه های تماشا
عکس گنجشک افتاد در آبهای رفاقت
شاخه مو به انگور مبتلا بود
پیچکی دور تماشای خدا خواهد پیچید
---
زن دم درگاه بود با بدنی از همیشه
---
حنجره جوی آب را قوطی کنسرو خالی زخمی می کرد
---
هیچ کس زاغچه ای را سر یک مزرعه جدی نگرفت
---
من به اندازه یک ابر دلم می گیرد
---
زندگی یعنی یک سار پرید
از چه دلتنگ شدی
دلخوشی ها کم نیست
مثلا این خورشید
کودک پس فردا کفتر آن هفته
---
در گشودم قسمتی از آسمان افتاد در لیوان من
آب را با آسمان نوشیدم
---
صدای آب می آید
مگر در نهر تنهایی چه می شویند
لباس لحظه ها پاک است
---
زیر بیدی بودیم
برگی از شاخه بالای سرم چیدم
گفتم چشم را باز کنید
آیتی بهتر از این می خواهید؟
می شنیدم که بهم می گفتند
سحر می داند سحر
---
رهزنان را خواهم گفت کاروانی آمد بارش لبخند
---
من چه سبزم امروز
و چه اندازه تنم هشیار است
نکند اندوهی سر رسد از پس کوه
---
تا اناری ترکی برمی داشت دست فواره خواهش می شد
---
دچار یعنی عاشق
و فکر کن که چه تنهاست
اگر ماهی کوچک دچار آبی دریای بیکران باشد
چه فکر نازک غمناکی
---
زندگی چیزی نیست که لب طاقچه عادت از یاد من و تو برود
---
رخت ها را بکنیم آب در یک قدمی ست
---
مرگ پایان کبوتر نیست
---
پرده برداریم بگذاریم که احساس هوایی بخورد
کار ما نیست شناسایی راز گل سرخ